در ابتدای هرج و مرج، جهان به سه قلمرو تقسیم شد: قلمرو خدایان، قلمرو انسان ها و قلمرو شیاطین قلمرو خدایان یک بذر روح را به جهان فرستاد تا به مردم عادی کمک کند. اما بذر روح به طور مداوم شرارت جهان را جذب کرد و بی رحمانه به زندگان آسیب وارد می کرد. در نهایت، سن لو، پادشاه خدایان، خود را قربانی کرد و آن را مهر و موم کرد. با این حال، به دلیل آن، شانگ چینگ شانمن که قلمرو خدایان در آن واقع شده است، به تدریج از بین رفته و در تاریخ از دست داده بود. هزار سال بعد، خرابه های شانگ چینگ شیانمن شروع به ظهور کرد. جنگ میان تمام فرقه های اصلی برای داشتن گنجینه های خرابه ها سخت تر شده است.
لیانگشی فالگیر ، یووِن چینگیانگ جاودانه را به دلیل اینکه قلب مهربونی داشت، نجات داد . سپس به پیشنهاد اون برای یادگیری هنرهای رزمی به تیانلینگمن رفت . در طول مسیر ، لیانگشی با یه روباه سفید کوچیک برخورد کرد که به طرز باورنکردنی مهربان بود و با هم به راهشون ادامه دادن. لیانگشی که تیانلینگمن رو به عنوان مکان شروع تمرینات خودش انتخاب کرده بود ، در اونجا دوستان و استادانی رو پیدا کرد و به طور تصادفی، شمشیر مرموز کانشوی رو از یک هیولا بدست آورد و …
پدر یون فی ژو، یون تیان گانگ، و برادرش، یون فی شان، هشت سال پیش در طی ماموریتی برای اسکورت رگ اژدها به طرز غم انگیزی ترور شدند و فقط یون فیک سو جوان در نسل خانواده یون باقی ماند. یون فیک سو خود شخصی مرموز است. فانتومی که دقیقا به شکل یون فیک سو بود با وی ترکیب شد و او که به تازگی فانتوم را در بدنش سرکوب کرده بود، خبر غم انگیز مرگ پدر و برادرش را دریافت کرد. او چندین سال در تاریکی بیکار بود، اما پشت سرش سازمانی به نام “سایه” را جمع کرد تا مخفیانه راز این اتفاق را بفهمد