داستان درمورد آشنایی جنی و مارک و داستان عاشقانشون صحبت می کنه. همچنین درمورد رفیقش فریدریچ انگلس هَم حرف می زنه. اون همدم و رفیقشه و دستیارش توی کمیتهی بیانیهست.
جوی بو اولین کار خود را به عنوان ادیتور آغاز می کند.شریک کاری جدید او،نویسنده توری،مرتب برای او دردسر ایجاد می کند.تا اینکه او متوجه می شود که توری دوست از دست رفته ی دوران کودکی اوست.به تدریج گذشته ی آنها آشکار میشود.