شو وو جی چشماش رو باز کرد و متوجه شد که به بدن یه داماد متخلف بدنام منتقل شده، اون مرد شب عروسی خودش رو توی رختخواب ساقدوش گذروند و در جستجوی غذا به یه فاحشه خونه سرگردان شد، حالا همسر زیباش تمام ایمانش رو به اون از دست داده و پدرشوهرش با انزجار اونو به محل تمرین تبعید کرده، و تمام چیزی که شو وو جی برای این دردسر به دست آورد، یک مصنوع باستانی بود که گرسنه خون بود…